:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

آیینه های ناگهان...

آیینه های ناگهان...

وای خدایا اصلا نمی تونم باور کنم!مگه میشه اینهمه استعداد، اینهمه لغات آهنگین بره زیر خاک؟!!

مامان اینا از من مخفی کردن چون می دونستن داغون می شم و شدم...

توی اخبار شنیدم که داشت مرگ"قیصر امین پورشاعر فرهیخته ی این مرز و بوم" رو تسلیت می گفت.تا به خودم اومدم دیدم ایستادم جلوی تلویزیون و اشک داره از چشمام می باره...عموقیصر مرد؟!! قیصر امین پور ِ من؟!

چقدر سخته درک کردن بعضی از تصمیمات الهی! آخه 48 سال که سنی

نیست...

خدایا!بهت حق می دم که به ما حسودی کردی و قیصرمون رو بردی برای خودت...

روحش به بلندای آسمان آبی شاد...

چقدر زود دیر شد...

******

مادرمهربان

ساعت 3 شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟ مادر گفت:25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی و به این دنیا آمدی. فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد , صبح سراغ مادرش رفت . وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت... ولی مادر دیگر در این دنیا نبود .

 اشتباه فرشتگان

درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود . پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟ از روزی که این آدم به جهنم آمده مدام در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند او را به بهشت بازگردانید! حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.

 یکی از بستگان خدا

شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.

پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه  سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد. در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگار که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد. خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک  با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!

خوشبخت ترین فرد کسی است که بیش از همه سعی کند دیگران را خوشبخت سازد.. 

***************

پ.ن:صفحه کلید کامپیوتر پدیده حروف فارسی نداره، استاد گفته بود 10 تا جمله با ترجمه ی فارسی براش ببریم. اگه گفتین پدیده چیکار کرد؟!! با افتخار گفت ترجمه های فارسی رو توی قسمت نظرات وبلاگ تو می نوشتم و بعد کپی میکردم توی فایلم!!!(دانشجوی خلاق و نمونه ی کشور!!)

دوستتون دارم مواظب خودتون باشین تا بعد...

نظرات 35 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:17 ق.ظ

منم دوست دارم
مراقب خودت باش تا هفته دیگه فقط

از اونجا به بعد خودم مراقبت هستم

ممنون
چشم حتما
شماهم...

دوست پاییزی پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:29 ق.ظ

سلام
منم دومم
میخونم بعد نظر میدم :)

سلام
تو عزیز دلی جیگرم
بوس

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:34 ق.ظ

اینا مال توئه همه وجودم
شاید تسکین دردت باشه
وقتی ببینی چطور راحت شد

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

خیلی زیبا بود
ممنونم یه دنیا

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:38 ق.ظ


گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟

دلم براش تنگ شده...
خیلی زود رفت...
خیلی..

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:46 ق.ظ

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند

انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟


دوستت دارم ماهی رویاها

خدایش بیامرزاد
خداوکیلی ببینین چطور عین مروارید کامات رو به هم رشته می کرد؟
حیف
افسوس و صد افسوس...
ممنون دوست عزیزم

دوست پاییزی پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:48 ق.ظ

بازم سلام عزیزم
منم تسلیت میگم..
بیچاره مادرا‌:(
این داستان اشتباه فرشته ها و بستگان خدا خیلی قشنگ بود !
از این کارا که پدیده جون کرده منم کردم :))
موفق باشید

سلام گلم
ممنونم عزیزم
بله خانوم مادر یعنی عشق یعنی دلسوزی
من می دونم که هرکی با منه در نوع خودش یه پدیده ست!!
یعنی من فقط با پدیده ها می پرم!!
جیگر منی خانومی
مواظب خودت باش
بوس بوس

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:00 ب.ظ http://sfandiary.blogsky.com

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

از قیصر : «دردهای من جامه نیستند / تا ز تن درآورم / چامه و چکامه نیستند / تا به رشته‌ی سخن درآورم... دردهای من / گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست / درد مردم زمانه است... درد حرف نیست / درد نام دیگر من است / من چگونه خویش را صدا کنم؟»

دیدی رفت؟...
دیدی چقدر زود دیر شد؟
ممنونم که میای خیلی خوشحالم میکنی
شاد باشی دوست عزیزم

من تنهام پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 06:15 ب.ظ http://heghheghetanhayi.blogfa.com

موفق باشی عزیزم...

شما هم!

کترین پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:11 ب.ظ http://rozeashegh.blogsky.com

سلام داستان سه ماهی رو شنیدید
من اون ماهی سومم
من لینکتون کردم

سلام عزیزم خوش اومدی
یه چیزایی یادم اومد ولی نه دقیق
کاشکی می گفتی برام داستانشو تا بقیه هم بخونن
شاد باشی گلم
ممنون از لینک
جبران میکنییییییییم!

تنهای تنهایی پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:14 ب.ظ http://jananeh2002.blogfa.com

سلام زیبا و جذاب و دلنشین هست








ای راستی من هم آپ هستم








بیا بسویم









با سبدهای از محبت بیا
















ای تو که هنوز ایستادی















ای زودی بیا شاد باشید وخندان









این هم گل برای تو








[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]

سلام دوست عزیز
خوش اومدی به اینجا
منم خدمت رسیدم
وبلاگت خیلی قشنگ بود
همه ی گلها به اضافه ی یکی مال خودت!
شاد باشی

*سراب* پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:26 ب.ظ http://mirage.blogsky.com

سلام
آخی ...من از اول دوستت داشتم...ماهی جونم...خب؟ به قول خودت تهنا نیستی...خدا همیشه باهاته...یادت نره ماهی خوشکله
قیصر امین پور حیف بود...امروز برنامه آستانه ویژه ای در مورد امین پور داشت که فکر کنم جالب بود..امیدوارم دیده باشی...
داستانا خیلی قشنگ بودن...داستانه پسره و مادرش واقعا غمگین بود...همه ما همینطوری هستیم وقتی به فکر می آییم که خیلی دیر شده...
اشتباه فرشته ها هم قشنگ بود
همینطور داستان پسر بچه...همه ما با خدا نسبتی داریم...ولی یکیمون خیلی دور یکیمون خیلی نزدیک..
کار پدیده خیلی خلاقانه بود...منم کارایی شبیه به این انجام دادم...ولی درست و حسابی یادم نیست..اگر یادم اومد بهت می گم
باببی ماهی جون خوشکل و گل و گلابم!
بوسسسسسسسسسسسسسس هزارتا

سلام
باشه قول دادیاااااااااا! دیگه نبینم بی خبر آپ کنی!
ببین چقدر رو بچه تاثیر منفی گذاشت!!
آره عمو قیصرم خیلی حیف بود...خیلی...
خوشحالم که داستانهارو دوست داشتی
بله خانومی الکی که پدیده نشده!
خوشحال میشم تو هم از شیرین کاریات بگی برامون!
مواظب خودت باش عزیزم
بوسسسس هزارویکی تا!
شاد باشی

De Los Rios :: elyad پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:09 ب.ظ http://since1989.blogsky.com

همه درویش .. همه عارف .. جای عاشق پس کجاست ؟؟

قربونت برم خدا چقدر غریبی رو زمین !!

سلام مرسی که خبرم کردی .. منم تسلیت می گم ..

اون متنی رو که نوشتی .. مادر مهربان!! فکر کن، چرا آخرش مادره می میره ؟؟

دنیا وایساد و اونم پیاده شد!
سلام خواهش میشه!
مادره حتما از بی مهری بچه هه میمیره دیگه
آخه بدجوری دلش شکست..
شاد باشی
ممنون که اومدی

تنهای تنهایی پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:15 ب.ظ http://jananeh2002.blogfa.com

سلام ممنونم امدی بسویم بیا توی نت تا کد اهنگ را بدهم ایدیم را از ایمیل وبلاگم بگیر

سلام
انجام وظیفه بود
چشم من آیدی شما رو اد میکنم
خیلی خیلی ممنونم
شاد باشید

شایان پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.bichareganeroozegar.blogfa.com

سلام
خوبی ؟
خسته نباشی
واقعا شرمنده
فکر کردم نظر دادم
ببخشید
انگار سرم زیادی به درس رفته بوده
خیلی ها انگار جا موندن
واقعا شرمنده
امیدوارم ناراحت نشده باشید

بازم معذرت میخوام

بازم سر بزن
خوشحال میشم

موفق باشی


بای

سلام
خوبم
دشمن فرضیت شرمنده!
اگه واقعا سرت به درس و کتاب بوده اشکالی نداره!
نه ناراحت نشدم اما من همیشه منتظر دوستانم هستم که بیان به ماهی خانوم سر بزنن
من که حتما میام
شاد باشی دوست مهربون

غزال۱۳ جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:19 ق.ظ http://www.ghnf.blogsky.com

سلام.اول بذار یه چیزی بگم.
من امشب به همه وبلاگایی که لینکمم سر زدم چند جا دیدم نظر دادی که چرا آپ کردن و خبرت نکردن
خدایی غصه خوردم.و گفتم چرا ماهی منو کسی اذیت کرده؟؟؟
بعد که وبلاگتو آورد و دیدم تو هم آپ کردی منو خبر نکردی گفتم حقته دستشونم درد نکنه
از هر دست بدی از همون دست می گیری
فکر کردی
من نباشم خدام که هست هوامو داره
مطالبت جالب بود و غمگین
موفق باشی

سلام گلکم
واااااااااایییییییی یعنی من انقدر بدم؟!!
بابا یه لحظه گوش کن ببین من چی میگم؟!
تا آپ کردم و داشتم یکی یکی به بچه ها خبر میدادم٬ وبلاگ تورو هرکاری میکردم باز بشه می نوشت(( وبلاگ مورد نظر در سیستم بلاگ اسکای وجود ندارد!!!)) تازه من نگران شدم می خواستم ایمیلت رو گیر بیارم ببینم چی شده؟!
گفتم شاید خدا نکرده وبلاگتو حذف کردی و دیگه نمی خوای بنویسی!
حالا دیدی من گناه داشتم جلوی مردم منو اینجوری دعوا کردی؟!!
به قول دوستم نگار با بچه ی زیر ۷ سال که اینطوری برخورد نمی کنن!
به هر حال عزیزم من دوستت دارم و همیشه شادی و سلامتیت رو
می خوام. همون خدای مهربون یار و حافظت باشه گل مهربون
شاد شاد شاد باشی
بازم معذرت می خوام
بوس بوس
بخشیدی؟!!

علی سلطانی مجد جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:04 ق.ظ http://asheghi4u.blogsky.com

سلام
بابا قیصر دوست بابا شاعر بابا حکایت منم خیلی ناراحت شدم .
اما در مورد ادامه پست واقعا جالب بودن
مرسی که اینارو مبذارین رو ادم تاثیر میذارن
بدجوری موفق باشید.

سلام
خب دوسش داشتم عمو قیصرمو
چرا اذیتم می کنی؟!
ممنون از نظر لطفتون خوشحالم که خوشتون اومده
قالب جدیدتونم برای سومین بار مبارک!
شاد باشید

شیرین جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:32 ق.ظ http://www.tanhaeehayam.blogsky.com

ممنونم که بهم سر زدی
بازم بیا اونورا
خوشحال می شم

منم ممنونم
چشم حتما
شاد باشی

مهدی-(دفتر عشق) جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:53 ق.ظ http://daftareshghe.blogsky.com

سلام دوست گلم
شرمنده حتما از قلم افتادی
ببخشید
مرسی از حضورت در دفتر عشق
شاد باشی

سلام آقای مهدی با معرفت!
همچین از قلم افتادم که رفتم زیر میز!!!
امیدوارم دیگه این اتفاق وحشتناک نیفته!
شاد باشید و ممنون که اومدین

محمد جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:54 ب.ظ http://delle.blogsky.com

سلام
همیشه و قتی عزیزی از دست میره ما همه متوجه اون عزیز میشیم به شکلی که از همه زنده ها غافل ایم درسته قیصر مرده و رفته و لی یادمان باشد هستند عزیزانی که هنوز وقت سفرشان نرسیده و زندن یادمان باشد که باید اونها رو دریافت تا دوباره زود دیر نشده ها
که اگر این بشه
ما همان مصداق این متنیم ، جماعت زنده کش مرده پرست
روح قیصرم شاد
بای

سلام
حق با توئه ولی من شخصا از بین شاعران معاصر به سه نفر خیلی ارادت دارم به ترتیب:
فریدون مشیری که شعراش همه ی روباهای کودکی و نوجوانی و جوانی منه
قیصرم...
و سهراب
که خب آخرین ستاره هم به آسمون پر کشید
روحشون شاد
از مطلب زیبات در وبلاگتم راجع به قیصر بی نهایت ممنون
شاد باشی

آرش جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:18 ب.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

قیصر امین پور: سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم چو گلدان خالی، لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود، ما دیده ایم اگر خون دل بود، ما خورده ایم اگر دل دلیل است، آورده ایم اگر داغ شرط است، ما برده ایم اگر دشنه دشمنان، گردنیم اگر خنجر دوستان، گرده ایم گواهی بخواهید اینک گواه: همین زخم هایی که نشمرده ایم دلی سر بلند و سری سر به زیر از این دست، عمری به سر برده ایم

روحش شاد
خیلی خیلی ممنونم
حسابی شادم کردی
شاد باشی

padid جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 04:30 ب.ظ

pas khodetam be fej'atesh pey nabordi hanooz! bezar barat begam :Not only windowsam farsi nadare va majboor shodam inja type va copy konam , but also keyboardam ham horoofe farsi nadare ! ( na inke tahala ba farsi saro kar nadashtam ! ) bara hamin ye kaghaze sefid bardashtam va yeki yeki tamame horoofe eng ro mizadam ke bebinam farsish chieee!!!! for example

Q ----> ض یا F ----> ب

va elaa akhar ! va tamame horoof ro dar tarhe az pish keshide shodeye keybordam dar hamoon safheye sefid minveshtam ! bale, badbakhtane be mram farsi type nakarde boodam , mesle ina ke taze mikhan chat ro shoroo konan hamoonjoori va ba hamoon sorat type mikardam.(khoda be dadetoon berese ke weblog nevisi ham mikonin)

be hamdellah jomleye 8 ya 9 bood ke dige ye seri horoofe kelidi ro hefz shodam . tahsil ba amaale shaghe besh migan ino

عزیزم اینجا همه می دونن شما یه پدیده ای درنوع خود بی نظیر!
نمی خواد هنرمندی هاتو اینجا رو کنی حیفه میان می گیرنت می برنت
آمریکا بورسیه می شی اونوقت من و زهره و نگار بی پدیده می شیمااا!
به جای کامنت گذاشتن برو درسای استاد وحید رو بخون که فردا خفتت نکنه!
شاد باشی خانومی

محسن جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 06:21 ب.ظ

سلام ماهی جان.
اره واقعا خیلی حیف شد که قیصر رفت.خواستم اون شعر دردهای من رو بذارم اما دیدم که توی کامنتای قبلی گذاشتن.
اصلا با کلمات خیلی ساده یه رشته مروارید تحویل میداد. بیشتر شعراش دقیقا حرفاییه که توی اعماق وجود ادم رسوب کرده .
واقعا افسوس که زود رفت .می بینی حکمت خدارو....

داستانا قشنگ بود مخصوصا یکی از بستگان خدا. از این داستانا بذار هر وقت دستت اومد.
قربان تو. همیشه بر قرار باشی.

قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود.......

سلام محسن جان
ممنونم از توجهت
بله موافقم شعراش اصلا نیاز به تعمق و تفسیر نداشت همش ساده و روان و روشن حرف میزد...
بازم می گم روحش شاد و هرکی یادش موند یه فاتحه برای روح بلندش بخونه.
خوشحالم که داستانها رو دوست داشتین
چشم اگر نکته ی جدیدی پیدا کردم حتما میذارم براتون
ممنون از قطار که اینم محشره...
شاد باشید و ممنونم از حضورت

: دنیای لی لی :. جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:18 ب.ظ http://liliana.blogsky.com

سلام
من هم بلاگ شما را لینک کردم

یک آدم اینجوری جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:22 ب.ظ http://yekadameinjoory.blogsky.com

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام!!

بابا من خسته شدم انقدر آپیدم خبرت کردم نیومدی دیگه بی خیال شدم!

متشکرم از لطفت شما خیلی مهربونی می دونستی!!

آخ فعلا که حالم یکم بده...!

قربانت یک آدم اینجوری!

سلام عزیزم
شرمنده به هر حال گفتم که بخش نظرات وبلاگت برام باز نمیشد وگرنه من تمام پست هاتو خوندم
به هر حال ممنونم که اومدی
شاد باشی خانومی

غزال۱۳ جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:28 ب.ظ http://www.ghnf.blogsky.com

سلام سلام
به اطلاع میرسانم.بنده با شعرخاطره مرده آپیده ام.
منتظرم سربزن
نظر یادت نره
آشتی
آشتی
اشکال نداره عزیزم

سلام
تشریف آوردیم

*سراب* جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:21 ب.ظ http://mirage.blogsky.com

سلام ماهی خوشکله من
بدو بیا اپم
نگی نگفتی ها!
دعا کن فردا دردم نگیره...دندون پزشکی رو می گم
بخونی پستم و می فهمی!
آیییییییییییییییی خدا از الان دردش و حس می کنم...

سلام
ایشالا که زودی همه چی خوب شه
بوس بوس بی دندون

پینه دوز شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:56 ق.ظ http://pineh-doz.blogsky.com

سلام
چقدر بااحساس و ساده ارادت را به این شاعر زیبا کلام گفتی
منم بهت تسلیت میگم.
مطالبت هم که ناب اند.
موفق باشی
مواظب خودت باش

سلام عموی عزیزم
ممنونم که افتخار دادین و اومدین
شما هم مراقب خودتون و ترنم عزیزم و دوست پاییزیم باشین!
شاد باشید

قصه گو شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:41 ق.ظ http://ghesego.blogsky.com/

منم خیلی از رفتن ایشون ناراحت شدم
خدایش بیامرزد

ممنون از همدردیتون

کترین شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:55 ب.ظ http://rozeashegh.blogsky.com

سلام
ماهی سومم گمراه بی ناه ممنونم از توجه شما
عاشقی سوزاندم مثل برگ دفتری کهنه
من لینکتون کردم
مواظب باشید مثل ماهی سوم نشوید عاشق

سلام
امیدوارم هیچوقت ماهی سومی یافت نشه!
ممنون از لینک
شاد باشید

فرزاد شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:52 ب.ظ http://petti.blogsky.com

حاضر !
حالا ببینم کی میخواد منو بکشه؟!

دستا بالااااااا!

فرزاد شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:14 ب.ظ http://petti.blogsky.com

اینقدر از این آپای الکی نزن
ملتو گول میزنی گولت میزنن هااااااااا
از من گفتن بود

حقته تو یکی!

فرزاد شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:15 ب.ظ http://petti.blogsky.com

وای وای دیدی چی شد
سلام یادم رفت
سلام !

علیکم السلام!

๑۩۞۩๑ دیوانه شو اما عاشق نشو ๑۩۞۩ یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:33 ق.ظ http://raz.blogfa.com

ماهی جون سلام من لینکتون کردم اگه امکان داره شما هم منو...
موفق باشید
تا بعدآ بدرود

من که مدتیه لینک کردم شمارو!
سلام
شاد باشید

قصه گو یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:32 ب.ظ http://ghesego.blogsky.com/

آپ کن دیگه
خدا بیامرزش
. او در "راز زندگی" از کتاب "به قول پرستو" سروده است:
غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه و گل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر می کنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد اوگل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
پس چرا رفت !!!!!!!! اونم به این زودی

چشم
ممنون از شعر زیبا
شاد باشید

X .:. دختر برفی .:. X پنج‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1386 ساعت 05:14 ب.ظ http://dokhtarebarfi.blogsky.com

سهلاممم
مرسی که سر زدی بهم خانومی . . . .
شه خبلا؟؟ :X
چه ناز بود این متن !!
ایول ماهی جوون ادامه بده گلم ...
منم خبلم کن :)
یه سر به کلبه منم بزن که منتظلتم. . . باشه؟ (بوووووس بووووس)

روزات برفی عزیزم :X

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد