سلام به همه ی رفقا!
امیدوارم تپل مپل و سرحال باشین!
روزه که اذیتتون نمیکنه؟!
التماس دعا داریم به هر حال!
غرض از مزاحمت اینکه یه حال و احوالی کرده باشیم و یهکمی گپ بزنیم و برویم!
*
آقا میگم توجه کردین این افسانه بایگان چه جون میده واسه گریه کردن سر قبرای مردم؟!
اصلا وقتی این کتاب دعا و قرآن رو میگیره دستش چنان محو حالت عرفانیش میشم که دلم میخواد پای پیاده برم مکه!
خدائیش اینا مارو چی فرض کردن؟!!
*
چند روز پیش اومدم تو اتاقم دیدم گوشیم دست خواهرمه. حدس زدم مثل همیشه داره عکسای نینیهامونو توش میبینه.
با ذوق ازش پرسیدم:
چی داری میبینی؟! بذار منم ببینم!
با عصبانیت گفت:
چند دفعه باید بهت بگم دخالت نکن تو کار بقیه؟
تو چرا اینقدر فضولی آخه؟
از سن و سالت خجالت بکش!
چیکار داری که من دارم با گوشیت چی میبینم؟!
*
چند وقتی میشه داستان کوتاه مهمونتون نکردم!
تقدیم با عشق!
******
آتش
نقشهی آقای اونیل حرف نداشت! در حقیقت او با یک تیر میتوانست دو نشان بزند.با آتش زدن انبار پوشاک٬ هم می توانست از دست محصولات و لباسهای زمستانی - که باید چندماه آنها را نگه می داشت تا در زمستان آینده بفروشدشان - راحت شود٬ هم اینکه می توانست موفق شود به جای ۴۰۰ هزار دلار جنسی که داشت٬ صحنه ی آتش سوزی را طوری جلوه دهد که انگار یک میلیون دلار جنس او در آتش سوخته است! پس معطل نکرد و وقتی همهی کارکنان رفتند٬ شعله های آتش را به جان انبار انداخت و بلافاصله خود را به خانه رساند و سپس با خیال راحت کارت بیمه آتش سوزی را پیدا کرد که فردا راحت باشد! اما...
اما همینکه چشمش به تاریخ بیمه افتاد قلبش از کار ایستاد!
تاریخ بیمهی آتش سوزی انبار دیروز به پایان رسیده بود!!
دوستتون دارم٬ مواظب خودتون باشین تا به زودی...
جای قلم توانای شما در حرفه ای ترین جامعه مجازی ایرانی ها خالی ست...
دوستان به جای ما!
سلام ماهی خانوم
خیلی بامزه بود!
شما خانوادگی طنز پردازین؟!!
داستانت هم خیلی جالب بود.
به امید دیدار
سلام گلم
دیگه دیگه!!
تو هم جالبی!
شاد باشی
سلام
بازم مثل همیشه داستانت حرف نداشت...
راستی حرف اون آقا یا خانومی که اولین کامنت رو گذاشته گوش کن.
تو قلم خیلی خوبی داری
پس دیگران رو هم بهره مند کن ( فراتر از این وبلاگت )
قربانت.
سلام
چه عجب یاد ما کردی؟!
گفتم شوورت دادن دیگه نمیای!
اون خانوم یا آقا رو ول کن!
خودمونو عقشه!
شاد باشی
حیوونی اونیل! اگه مشکلی داشت بگو سفارششو بکنم :)
ووووووویییییی!
من از طرف اونیل مسکوت(یعنی سکته کرده!) از شما نهایت تشکر رو دارم!
خدا سرو کار هیچ بنده ایش رو به تو و اون عادلی فلان فلان شده نندازه!
شاد باشی!
عجب داستان کوتاه جالبی...چقدر چسبید....
نوش جان!
اون همه آرایششو چرا نمیگی؟!!!
با گوشی تو :دی عجب خواهرایی پیدامیشن !
والا!
خانوم فقط دوسال از خدا کوچیکتره ابروهاشو زردنبو می کنه و افه نماز و روزه میاد!:دی
بچه جون خواهرت راست می گه دیگه...تو چه قدر فضولی آخه...
راستی من همینجا بودم...
مگه ندیدی من و...
فکر کنم این اقای اونیل تو کلاسای اموزشی تو شرکت کرده...بس که اینجا کلاس آموزشی می ذاری معروف شدی...
چشم!
ببخشید!
اگه بازم مجبور شم خودم بیام سراغت رسما باهات قهر می کنم!
این تهدیدو جدی بگیر!
آقای اونیلم بچه محله!:دی
شاد باشی گلم
سلام ..به به ماهی خانوم خوبی؟ ممنون که سر زدی تو هم خیلی ناااازی خوشحال شدم کامنتت رو دیدم. تو وب دوستان نظراتت رو میبینم همیشه .. همونی هستی که همیشه اول میشی.. افرین به تو ..
وب نازی داری نماز روزه هات قبول.. سریال های امسال که اصلا خوب نیستن من فقط 2تا اخری رو میبینم :-)
بازم بیا اون ورا خوشحال میشم :-)
سلااااااااااااام فاطمه خانم
خوبی خانومی؟
سر افراز کردی.
آره گلم من همونم! ببخشید اگه کل کلی نمودیم!
جوانی بوده و بس!
از شما هم قبول درگاهش باشه
شاد باشی خانومم
بازم بیا پیشم
فدا.
سلام
بسیارجالب عالی بود
قلمتون بسیارروان ورساست
خوشحال میشم به من سربزنی
سلام
اگه راست می گی چی نوشته بودم؟!
باز پنجره های ملکوت به بهانه ای دیگر گشوده شد و چه عاشقانه می سـُراید نوای ربنا را، چه خدای عاشقی که گناه می خرد و بهشت می فروشد و ناز بنده می کـِشد.
سلام
طاعات و عباداتت قبول ..........
من آپم خوشحال میشم یه سر بیای ........
منتظرتم ....... التماس دعا .......
راستی داستان کوتاهت عالی بود ....... از همونا که من دوست دارم ..... مرسی ......
سلام عزیزم
خیلی خوش اومدی بعد از مدتها
طاعات شما هم مقبول درگاه حق
عزیز دلمی
شاد باشی خانومی
سلام خانومی خوبی؟کجایی؟خیلی وقته وبلاگ من نیومدی؟فکر کنم ۷ ماه میشه!!!!!!!!!
خوشحال میشم پیشم بیای شاد باشی
سلام عزیزم
توی وبلاگت دلیل کامنت نذاشتنم رو توضیح دادم
شاد باشی عزیزم
آی آی من که دو روزه این سریال رو تحریم کردم از بس این چشم ابرو اومدن این بایگان و قریبیان اعصاب خورد کنه هفتاد قلم آرایش اون چادرش منو کشته بعدشم شوهرش میگه جاش طبقه آخر بهشته
ایییییییییییییییییش کاسه داغ تر از آش
این داستانه رو هم قبلا تو یه مجله خوندم خیلی خوشم میمود ای کاش هر کس اینقد زود مکافات عملش رو تو زندگی میدید
چقد خوب میشد او وقت
واقعا که خیلی مسخره ست!
مخصوصا همون دل و قلوه دادنهای این زن و شوهر پاکتر از انبیا!
آره کاملا با آرزوت موافقم خوشگله!
شاد باشی خانومی
اینهمه حرف زدم چیزی که میخواستم بگم یادم رفت
چه معنی میده اینقد تو کارهای خواهرت دخالت میکنی آخه
زشته زشته دختر جون
ای بابا!
چی چی من مادر شوور دارم!
آقاجون من یه غلطی کردم خواستم گوشی خودمو ببینم!
الانم فهمیدم اشتباه کردم!
ولم کنین دیگه!
:دی
امضا: مظلوم ماهی!:)
سلام . خسته نباشی . یه نگاه کلی رو مطالب وبلاگت داشتم و چند تا پست مختلف رو هم مطالعه کردم . نتیجه : صادقانه می نویسی ، خوب می نویسی ، صمیمیت در نوشته هات موج میزنه ، ما شاءا... آدم سر زنده ای هستی ، مثل اونایی نیستی که خیلی لوس تشریف دارن به اندازه کافی لوسی نه کم نه زیاد . ( منظورم از لوس بودن احساسات لطیف زنانه است که وقتی در ظرف معیار مرد ها بررسیش می کنیم بهش میگیم لوس بودن زن ها ) .
در آخر هم خودم رو مفتخر کردم و لینکت کردم .
موفق باشی .
سلام
سلامت باشی!
از اینکه زحمت کشیدی و چندتا پست رو خوندی ممنونم
اما بدون اونایی که نخوندی رو از دست دادی!:دی
نتیجه گیریتم حرف نداشت!
مامان اینقدر دقیق هنوز منو نشناخته که شما تونستی بشناسی!
البته امیدوارم دیگه توی ترازوی آقایون واقع نشم!:دی
منم خودمو مفتخر می کنم و شمارو لینک می کنم!
شاد باشید
سلام خانومی
مختصر و مفید!
داستان کوتاهتم خیلی جالب بود.
موفق باشی
سلام عزیزم
مثل کامنتهای تو!
ممنونم
شاد باشی
salam azizam halet chetore??? omidvaram khoobe khoob bash
azizam ghalamet kheiiiili ravoone. age doost dashti be manam ye sari bezan, khoshhal misham
faghat sharmandatam ke man bakelas nisam weblog nemidoonam chie asan , khasti sar bezani bayad biai khoonamoon
masalan namak rikhtam
الهییییییییییییییییییییی!!
قربون نمکهات بره عمت!
اشکال نداره! منکه می دونم واسه چی اینجوری شدی!
مال فشارهای همه جانبه از جنوب و شماله!:دی
شاد باشی گلم
سلام عزیزم مرسی لطف داری گلم ..
امیدوارم مطالب برات مفید بوده باشه.. و استفاده کرده باشی
با اومدنت خیلی خوشحالم میکنی نازنینم
برات دعا میکنم
موفق باشی
سلام خانومم
بله مگه می شه اون نوشته ها مفید نباشه؟
تو هم منو خوشحال می کنی عزیزم
شاد باشی فاطمه خانم.
واقعا خجالت میکشم توی این وب لاگ کامنت بذارم شما دو نفر (پدید و ماهی ) نمی تونین خودتونو کنترل کنین حداقل جلو مردم قربون صدقه همدیگه نرین بیچاره نگار که گیره شما ام الفسادها افتاده
الهی اون خجالتتو بخوره عمت!
واقعا بیچاره نگار!
دلم کباب شد براش!:دی
ساکت!
ووی!
خفه!!!
باز خودتو کشدی یه خط فارسی تایپ کردی.نکن یه وقت بهت فشار میاد اذیت میشی ...خانوم
ای بابا!
خفه دیگه!
آبرومو بردین به خدا!
سلام
ممنون که اومدی.واقعا خوشحالم کردی.
و ممنون بابت لینکی که به من دادی...
تو هم لینک شدی ماهی خانم...
من بازهم بهت سر میزنم.
موفق باشی...مهدی
سلام
انجام وظیفه بود
منم ممنونم
خوشحال می شم بیای
شاد باشی