:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

:.★★:.

مامان قشنگم منو ماهی صدا می کنه. همیشه دلم میخواد بخندم و بخندونم...

تولد مامان خانومی مبااااااااارک!

جدیدترین اخبار و عکسها و شیرین کاری های جوجه های نازنین مارو می تونین از وبلاگ خواهر گلم٬ مامان دوقلو ها پیگیری کنین!

دوستان گلم سلام. حال و احوال چطوره؟ همگی خوب و خوش هستید؟

امیدوارم همینطور باشه.

چه خبرا؟ اوضاع رو به راهه؟ منو نمیبینین خوشحالین؟!

امیدوارم هفته ی خوبی رو گذرونده باشین.

منم خوبم و مثل همیشه مشغول کار و زندگی دیگه...

البته از دیروز پنج شنبه که تعطیل شدم تقریبا به مدت یک هفته تعطیل هستم.

مدیر شرکت یه سفر به تهران براش پیش اومد و منم به مرخصی اجباری-زوری فرستاده شدم! کلی هم از این بابت خوشحالم و میتونم یه چند روزی پشت سر هم صبح ها دیر از خواب پاشم و نهار به همراه خانواده باشم.

مامان هم که شنبه رفت تهران پیش آبجی و جوجه ها که خب اگه خدا بخواد قراره سه شنبه همشون باهم بیان پیش ما و این مرخصی شانسی واقعا به موقع بود! 

 

دیروز پنج شنبه بیست و یکم آذرماه

 تولد مامان قشنگم بود  

 و شب همگی باهم تلفنی بهش تبریک گفتیم. 

 ایشالا وقتی هم برگشت کلی بهش جایزه ی تولد میدیم!
الهی قربونش برم دلم براش یه ذره شده...

یکی دو روز پیش هم خواهرم از تهران عکسهای جدید جوجه ها رو برامون فرستاد!
واااااااااااااااااااایییییییی که خاله فداشون شه! نمیدونین چقدر خوشگل شدن!

قربون خنده هاشون برم که وقتی شروع می کنن به ذوق و خنده های بلند بلند، خواهرم فوری زنگ میزنه اینجا و ما همگی دور تلفن جمع می شیم و صداهای نازشون رو می شنویم و براشون غش می کنیم. 

 وای که چقده راه دور بَده هاااا!!!

.

این از اخبار منزل!

.

.

از اخبار محل کار هم خواسته باشید همه چیز طبق روال عادی خودش پیش میره. حالا اگه بخوام باز یه چیزی بگم که این فاطمه خانوم بر می گرده بهم میگه شما که همه مشتریاتون یه چیزیشون میشه!! خب چی کار کنم من آخه؟!!

خب بعضی ها یه چیزایی می گن و یه رفتارایی دارن که کلی باعث انبساط خاطر یا گاهی انقباض خاطرمون میشه!

.

اول یه دونه انقباض می گم بعد هم یه انبساط!

.

.

یه روز یه خانومه ای اومد توی فروشگاه و گفت میشه از این (کارت ملی) یه دونه فتوکپی برام بگیرین؟!!

شاید براتون سوال پیش بیاد که چرا ملت از ما فتوکپی می خوان درحالیکه کار ما فروش این دستگاههای اداریه؟ خب جواب کاملا واضحه! از اونجایی که فروشگاه ما مثل آکواریوم هستش و تمام شیشه، مردم هم دستگاههای فتوکپی رو می بینن و بدون توجه به تابلو، فکر می کنن که ما دفتر فنی هستیم! منم که خب رقت قلب و مهربونی و خانومی و همنوع دوستی و غیره ام بر هیچکدومتون پوشیده نیست، هیچکس، مخصوصا افراد مسن رو رد نمیکنم و کارشون رو براشون انجام میدم. حالا اگه گفتین کارشون رو با چه دستگاههایی انجام میدم؟!!

با دستگاههایی که شرکت ها یا اداره ها و نهادهای دولتی یا خصوصی جهت تعمیر یا سرویس میارن اینجا و بخش تعمیر هم بعد از اینکه کارشون تموم شد، دستگاهها رو میارن میذارن توی فروشگاه تا صاحبانشون بیان ببرنشون!

منم تا صاحبان محترم دستگاهها بیان، با همین دستگاه ها برای مردم فتوکپی و پرینت و این کارا رو انجام می دم و گاهی که مقدار کم باشه پول هم نمیگیرم! دستگاه بابام که نیست که! بعله! این بود شرح امانت داری بنده!

خلاصه خانومه گفت از این کارت ملی برام یه دونه فتوکپی بگیر. منم در حین گرفتن فتوکپی ووقتی مشغول تنظیم جاش روی شیشه ی کپی بودم، چشمم افتاد به تاریخ تولد پسری که صاحب کارت ملی بود. متولد 1368. یه پسر جوون بیست ساله. وقتی یکی دوتا کپی براش گرفتم، مامانه نشست روی مبل و از تو کیفش یه پاکت در آورد و گفت : دخترم خیر ببینی اینایی که می گم رو روی این پاکت بنویس من سواد ندارم. منم که همینجووووووووووور حس نوع دوستی داشت از چشمام میزد بیرون، گفتم چشم و با خودکار منتظر حرفاش شدم. می دونین چی گفت؟! گفت بنویس : زندان دستگرد- بخش مواد مخدر- بند فلان و بعد هم اسم پسرش! با تعجب گفتم این کپی رو برا کجا می خواستین مگه؟! اشک توی چشماش جمع شد و گفت : «پسرم از دو-سه سال پیش معتاد شد. دوستاش گولش زدن. خیلی زود کارش از کشیدن مواد رسید به تزریق. هرچی تو خونه داشتم فروخت. باباشم که چند ساله گم و گور شده. آخرین باری که از خونه رفت بیرون، خودم زنگ زدم به پلیس لو دادمش و پاتوقش رو به پلیس نشون دادم و پلیس جلوی چشمای خودم پسرم رو گرفت و برد زندان.» بعدشم زد زیر گریه. حالا منم دل نازک! نزدیک بود دیگه اشک منم دربیاد. انگاری خودش فهمید که گفت : «تو رو هم ناراحتت کردم دخترم. خیلی وقت بود برای هیشکی درد دل نکرده بودم. هیشکی با من حرف نمیزنه و بهم محل نمیذاره.» بعد هم کیفش رو درآورد که پول بده که ازش نگرفتم و رفت...

خیلی دلم براش سوخت.

تا آخر وقت کاری، به این فکر می کردم که ببین بعضی وقتها کار دنیا به کجا میرسه که یه مادر پسر جوان خودش رو تحویل پلیس میده... 

.

.

.

.

حالا یه انبساط هم براتون بگم!

هفته ی پیش بود منم با کله توی ترجمه ی یه فایل بودم، یه پسر بچه ی دبستانی اومد توی فروشگاه و گفت :« سلام! ببخشید شما عکس هم می تونین تغییر بدین؟» من و آقای ناصری با تعجب بهش نگاه کردیم و گفتیم:«منظورت چیه؟!» بعد اونم یه کارنامه از جیبش درآورد که نمره های بسیار درخشانی (بین9 تا 12) داشت و گفت:«می خوام نمره های این کارنامه رو عوض کنم!!!» ما دو نفر هم کلی خنده مون گرفته بود و در همین لحظه من یه فکر شیطانی به ذهنم رسید! گفتم آره عزیزم بده تا برات عوض کنم! تا آقای ناصری اومد اعتراض کنه با اشاره متوجهش کردم که نگران نباشه. بعد هم گفتم:« من میتونم این کارو برات بکنم اما فقط نمره هات انگلیسی نوشته میشه اشکالی نداره؟!» گفت:« نه! بابام بلده انگلیسی بخونه!» گفتم:« چرا می خوای به بابات دروغ بگی؟!» گفت:« خب آخه اگه نمره هامو ببینه دعوام میکنه.» گفتم:« به جای این کارا یه کم بیشتر درس بخون. تازه! انضباطتم که شده 17!!! هم درس نمیخونی هم شیطونی می کنی؟!!» گفت:« خانوم چقدر سوال می پرسی!!»

گفتم:« باشه ولی بالاخره بابت میفهمه که تو بهش دروغ گفتی!». بعد هم با خونسردی کارنامه شو براش اسکن کردم و با فتوشاپ هر نمره ای که می گفت به جای نمره ی واقعیش نوشتم. بعد ازش پرسیدم :«خودتم بلدی انگلیسی بخونی؟!» با حیرت گفت:«آخه اگه بلد بودم انگلیسی بخونم که نمره هام این نبود! من تو درسای خودمم موندم!». منم به جای اون توضیحات پایین کارنامه که می نویسه «فقط جهت اطلاع والدین است و هیچگونه ارزش دیگری ندارد» نوشتم: «آقای ...! نمره های واقعی پسر شما اونایی هستند که در خارج از کادر کارنامه تایپ شده و نمره هایی که انگلیسی نوشته شده، اونایی هستند که پسرتون آرزو داشته بهشون برسه! لطفا کمکش کنید چون ممکنه دفعه ی بعدی بخواد بهتون دروغ بگه!»

بعد هم یه پرینت ازش گرفتم و دادم دستش. بچه هه یه نیگا به کارنامه ش انداخت و نیشش تا بناگوش باز شد. بعد با تعجب گفت:«این شماره هایی که خارجی افتاده این کنار چیه؟!» منم مثل یه خالی بند حرفه ای گفتم:«اونا کدهای همین برنامه ای هستن که باهاش نمره هاتو عوض کردم !نگران نباش!!» پسره هم کلی ذوق کرد و کلی تشکر کرد و رفت....

بعله!

اینم از شیرین کاریه اخیرم!

خب دیگه خیلی وراجی کردم.

دوستتون دارم، مواظب خودتون باشین تا به زودی... 

پا تو ورق اینکه گربه ی پدیده اینا مرد

نظرات 22 + ارسال نظر
آروین جمعه 22 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:40 ب.ظ http://www.arvinonline.wordpress.com/

100.000 سال زنده باشه

ممنون و همچنین شما و عزیزانتون.

منصور جمعه 22 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:44 ب.ظ http://www.onlyeshgh.blogsky.com

سلام. امیدوارم خوب باشین.
وبلاگ قشنگی دارین. خوشحالم که باهاش آشنا شدم.
خوشحال می شم شما هم به کلبه ما یه سر بزنین.

پ.نون جمعه 22 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:57 ب.ظ http://‌babune.blogsky.com

تولد مامان خانم مبارک. ایشالا سالم باشن و سایه‌شون رو سر شماها و جوجه‌ها مستدام.

راستی بچه خودت چطوره هان؟

خاطرات جالبی بود :) مخصوصا از اون قسمت امانت‌داریت خیلی حال کردم!! ای‌ول!

سلامت باشید.
ممنونم و سایه ی شما هم مستدام.

پسر منم حالش خوبه سلام میرسونه. بچم عاشق گوشواره های مامانش شده هی میشینه روی شونه ی من گوشواره می جوه!

ما مخلصیم! به من می گن « ماهی امین»!!

شاد باشید

کیمیا جمعه 22 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:19 ب.ظ

سلام ماهی خانوم
کجایی تو؟ چرا اینقدر دیر به دیر آپدیت می کنی؟
بابا دلمون برات تنگ میشه هاااااا.
بوس

سلام عزیزم
وقتم خیلی کمه خوشگله

منم دلم براتون تنگ میشه
شاد باشی خانومی

سارا خانوم جون جمعه 22 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:23 ب.ظ

به به!
مبارک باشههههههههههه!
تولد مامان خانومیتون مبارک ایشالا صدوبیست ساله بشن
از قول منم ببوسشون
راستی کادو چی خریدی بچه؟
خسیس بازی که درنیاوردی هان؟!
عزیزمی
بای

ممنونم سلامت باشی عزیزم

چشم حتما!

نه خسیس بازی درنیاوردم!

سکه خریدم! هرچند همه ی دنیا ارزش یه لحظه مهربونیشونو نداره.

خوشحال شدم
شاد باشی

گمشده شنبه 23 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:42 ب.ظ http://www.inman.blogfa.com

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
یعنی واقعا نامردی . نامررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررد
چرا باعث شدی جوون مردم بره زیر چوب و کتک . مگه خودت نمره کم نگرفتی هاااااااااااااااااااااااااااان . حداقل دوتا از لمهای خودتو می گذاشتی کف دست این بچه ...... همین کارها رو می کنید که جوون مردم می ره تروریست می شه . یا می ره سیم کارت تقلبی می فروشه . می ره معاد می شه بعد مادرش می ره لوش می ده و گریه می کنه

سلاااااااااااااااااااااااام! به به!
آق مهندس!

خب آخه میگن چوب بابا گله! هرکی نخوره خله!

لمهای من به بالاترین قیمت فروخته میشه! مفتی که نیس که حاجی!

کجایی تو کلا؟!! نیستی! کم پیدایی!

شاد باشی

نوشا یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:24 ق.ظ http://mannosha.blogfa.com

تولد مامان و وبلاگ جوجه ها مبارک ...

طفلی مادره چی میکشه ...

به جان خودم تو بنگاه خیریه بزنی کارت بیشتر میگیره ...

سلامت باشی عزیز دلم

مامانه حال می کنه با این بچه ی باحالش

والا! شایدم این کارو کردم!

شاد باشی عزیزم

آرش یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:26 ب.ظ http://www.setarehbaran.mihanblog.com

دیگه اینجا کاملا شده صدا و سیمای مرکز اصفهان بد نیست چند تا گزارشم از پل خواجو و چارباغ اصفهان بدی.
از انقباض و انبساطتون هم بسی خرسند شدیم کارهای تو بی نظیره ماشالله در فضولی کردن حرف نداری.
از طرف من درگذشت گربه(ره) خانوم فتاحی رو بهشون تسلیت بگین امیدوارم بهشن برین جایگاه ایشان باشد

من الله توفیق
سید آرش طویل زاده
1387/9/24

اونجا هم که شده محل جمع آوری عکس کلیه ی خانومهای بازیگر٬ مجری اخبار٬ مجری تلویزیون و غیره!
تو هم در خاله زنک بودن مقام اول کشوری رو کسب کردی!
تسلیت گفتم.

سید آرش طویله زاده!

آرش یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:28 ب.ظ http://www.setarehbaran.mihanblog.com

یادم رفت تولد مادر گرامیتون که شمارو زایند فرمودند تبریک بگم.
انشاالله سالیان سال سایه شان بر سر شما مستدام باشد

ممنون دوست گلم
تولد مادر شما هم مبارک!
عمر شما و عزیزانتون مستدام.
شاد باشی

نوشا دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:00 ق.ظ http://mannosha.blogfa.com

ممنون از لطفت ماهی خوووووووووووووبم ...

کوچیکیم آبجی!

گمشده دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:18 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااااام
من هستم اگر می روم / گر نروم نیستم

سلاااااااااااااااام
بالاخره هستی یا نیستی؟!

شوریده سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:34 ب.ظ

سلام!:)))))))))

از انبساط کش امدیم فجیع!یکی بیاید مرا جمع کند:)))!!!!

چه کتکی خورده بچه مردم خدا می دونه! بنده خدا ببخشیدا ولی واقعا شما یکی از طاق افتادید براش!:)))))))))

مامانم: مگه تو امتحان ارشد نداری ********ٍ@!#!@$!****( از گفتن کلمات معذوریم) !

به قول دستان

شاد زی با سیاه چشمان شاد!
منتـــــها بــــــــا مجــــوز ارشاد

سلام
کش بیا فرزندم همانا خیر دنیا و آخرت در کش آمدن است!
اوه اوه بدو مامان اومد!

به قول دستانت بود یا پاهات؟!:دی
شاد باشی

الناز چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:14 ب.ظ http://www.sarzamine-yakhi.blogsky.com

___8888___88888888___8888_
___888888_8888888888_888888___
___888888888888888888888888___
___888888888888888888888888__
____8888888888888888888888__
_____88888888888888888888__
_______8888888888888888___
_________888888888888____
______________**___________
____####______**______####_
___#######____**____#######
____#######___**___#######_
______######__**__######__
*•. .•*..*•. .•*..*•. .•* *•. .•*..*•. .•*.*•

من آپم پیشم بیا

اینموریکس چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:07 ب.ظ http://inmorix.persianblog.ir

سلام....عیدتون مبارک....امیدوارم که همیشه شاد و پیروز باشین......[گل]

سلام ممنون شاد باشی

sepideh چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:16 ب.ظ http://deltange-naseria.blogsky.com

سلام ....

دلتنگ ناصریا آپدیت شد با:

*** من کنتم مولاه فهذا علی مولاه ... ***
(به مناسبت عید غدیر خم)

همراه با اطلاعیه ای در مورد زمان و مکان برگزاری بزرگداشت ناصریا در تهران

**جاوید یاد و نام ناصریا**

فاطمه چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:20 ب.ظ http://www.alachiiq.blogfa.com

سلام عزیز دلم عیدت مبارک .. ببخش دیر اومد

تولد مامانیت مبارک من کلا آذری ها رو دوست دارم .. هههه آخه خودم آذریم .

خوب راست میگم مشتریهاتون همه یه داستانی دارن .. خاطره های جالب بودن مخصوصا دومی اما شاید پدر اون پسر از این بابا بد اخلاق ها باشه و دعوا کنه بچه اش رو از اول بهش میگفتی نمیشه و خودت رو خلاص میکردی .. بعضی ها به خاطره نمره بچه هاشون رو میزنن اگه حالا بفهمه دروغ هم میخواسته بگه دیگه هیچی .. خدا کنه که اینجوری نباشه .

سلااااااااااااام کربلایی فاطمه!
خوبی گلم؟
من که همش دارم تورو می بخشم این دفعه هم روش! (بی جنبه شدم باز!)
واقعا راس می گیااااا!!
بعدش به فکر خودمم رسید که از اول می گفتم نه!!:دی
نه بابا خودش خیلی تخس بود باباش مشکلی نداره!
شاد باشی عزیزم

***بهار-فرشته معصوم*** پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:23 ب.ظ http://www.sinlessangel.blogsky.com

salam doost azizam.
vaghan nemidoonam chetor bayad in gheybate toolani ro jobran konam.vaghan sharmandam.
bezar be hesabe in konkoore lanati o gereftariash.
vali alan oomadam jobran.be monasebate shabe yalda ye mehmooni bozorgo MAKHSOOS gereftam.khoshhal misham to ham biay.
tanham nazar.montazeretam.
Ba Arezooye Behtarinha:BAHAR

سلام عزیزم
بخش نظراتت باز نشد!

گمشده پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:51 ب.ظ http://www.inman.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
یا آپ کن یا ............. (خودت پر کن ببینم بلدی )

سلااااااااااااااااااااااااااام
یا آپ کن یا....میام می آپونمت!
خوب بییییییید؟!

solO شنبه 30 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:37 ب.ظ http://solowritting.blogsky.com

سلام... تولد مامانت مبارک ک ک ک ک ک ک!!!!!!
انار شما محفوظ!!!

سلام
مرسی ی ی ی ی !!!
با گلپر باشه پلیز!

solO شنبه 30 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:53 ب.ظ http://solowritting.blogsky.com

یلدا یعنی بهانه ای برای در کنار هم شاد بودن و زندگی یعنی همین بهانه های کوچک گذرا.
یلداتان مبارک و زندگی تان پر از بهانه های شاد

بله ممنون
یلدای شما هم شاد و مبارک
خوش باشی

جیغ غ غ غ یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:53 ق.ظ http://www.jootii.blogsky.com/

آخرین دقایق شب یلداست؛ جوجه هاتو شمردی؟

یه دونه بیشتر نداشتم!
پسرمه!
عروس هلندیمه.

مهدی دوشنبه 2 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:32 ب.ظ http://goldenscience.blogfa.com

سلام
این چهارمین باری هستش که میام کامنت بذارم ولی هر دفعه یه چیزی میشه و نمیشه...
اول از همه امیدوارم سایه ی پدرومادرت حالاحالا ها بالا سر ت باشه
و بعد هم برای خودت و اون جوجه ها آرزوی سلامتی دارم.
شیرین کاریهات رو هم خوندم.
بیچاره اون پسره.دارم فکرشو میکنم اون شب چه کتکی از باباش خورده(البته اگر باباهه اونقدر خنگ بوده باشه که منظور شما رو نفهمیده باشه.)
برای آرزوی سلامتی دارم
موفق باشی...مهدی

سلام دوست خوبم
ممنونم که بالاخره موفق شدی!
منکه هوز نتونستم با بلاگفا کنار بیام!
شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد